- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دوبـاره گرد یتـیـمی نشـسته بر مویت و رود رود عزا جاری است از رویت به یاد مادرت امشب نشـسته میخوانم نـماز صبر به محـراب طاق ابـرویت گمان کـنم که شـمـیـم مـدیـنـه را دارد اگر به ما رسد امشب نسیمی از کویت دوباره دست گـدایی دراز خواهم کرد برای گریه به غـمهای مـادرت سویت شبـیه قامت زهـرا شکـسته است قدت شبـیـه زانـوی مـولا خـمـیـده زانـویت به یـاد زیـنـبی و گـیـسوی پـریـشانـش اگر دوباره پریشان شده است گیسویت برو مدینه و از مرتضی بپرس چه شد که رفت نیمه شب از آشیان پرستویت
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
از نـحـسی گـنـاه بـهـایـم عـوض شـده حال دعـا و سوز و نـوایم عوض شده خـیـلی دعـا بـرای ظهـورت نکـردهام یادت نـبـودهام که دعـایـم عـوض شده یک روز غرق شهوت و یک روز مست جاه معـلـوم میشود که خـدایم عوض شده چشمی که خشک شد به امامش نمیرسد حالات چشمِ عـقـده گشایم عوض شده دیشب دعام کردی و بیخود نبوده که از صبح زود، حال و هوایم عوض شده تو رحـمـتی و با نظـرت سوی نـامهام با فعل خیر، جرم و خطایم عوض شده آلـــودهام قــبــول ولــی بـیپــنـــاه نـه اصلا مگـر امام رضایم عوض شده؟! خیبر شکن مقابل زهرا نشست و گفت: در بسـتری و حال سـرایم عوض شده زهـرا تـمـام قـوّت جـان مـنـی، بـخـند با گـریـهات زمانه بـرایـم عـوض شده دیشب عـبـام را رویت انـداخـتـم ولـی دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
رانـدن درمانـدگان اصلا نمیآید به تو جز عطا، ای آسمان اصلا نمیآید به تو دلـشکـسته آمـدم سویت، پـنـاه آوردهام دل شکستن بیگمان اصلا نمیآید به تو من سرم خورده به سنگ و ناتوان برگشتهام قهـر با این ناتـوان اصلا نمیآید به تو حق من این است رسوایم کنی با این وجود حضرت صاحب زمان اصلا نمیآید به تو ما عزاداران زهرائیم، پس با این حساب بـستن در رویـمان اصلا نمیآید به تو دید، حیدر همسرش را مو پریشان، ناله زد: ای بهار من، خزان اصلا نمیآید به تو تو سـتـون لشکـر مرد غریب یـثـربی فـاطـمه، قـدِ کـمان اصلا نمیآید به تو
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
وقتی میان روضهها باگریه خلوت میکنم آقا شبیهِ تو کمی، احساس غربت میکنم! وقتِ خطا، الاّ شما، بوده حواسـم بر همه از اینکه هستی شاهدم، همواره غفلت میکنم وقـتی برای تو نشد، سودی ندارد ندبهها با اسم تو از عشق تو، من کسب شهرت میکنم! تنهاترین مردِ زمان، در جمعههای بیکسی حاضر شما هستی و من، هر هفته غیبت میکنم! از معـصیت تـنهـا شدم، آلـودۀ دنـیا شدم دارم برای لـذّتِ یک روزه همّت میکنم! حُبّ علی و آل او، خیرالنعم باشد ولی… من با گناه و معصیت کُفرانِ نعمت میکنم! حالا نشسته غـصّۀ، عالم به رویِ سینهام از دست نَفسِ سرکشم، اینجا شکایت میکنم! یاد شهـیدان حـرم، خـیلی خجالت میکشم از اینهمه جاماندگی، احساس ذلّت میکنم! با اینهمه در دو جهان، با آبرو کردی مرا بر نوکـرانِ مـادرِ سادات خـدمت میکنم! دلتنگِ صحنِ حیدرم، بیتابِ شهر کربلا دورم ولی با چشمِ دل دارم زیارت میکنم! مادر به من آموخته، باید فدای دین شوم دار و ندارم را فـقط وقف ولایت میکنم! غصه نخور با فاطمه یاری نمیخواهی شما من یک تنه از حرمتت، آقا حمایت میکنم!
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
رو بگـردانی زِ ما دنـیا جهـنم میشود روزیِ ما روز و شب اندوه و ماتم میشود عاقبت هرکس دلش را شستشو داد از گناه در حـریم آیـۀ تطهـیر، مَحـرم میشود در سر و رویم شده پیدا دگر موی سپید فرصت دیدار دارد روز و شب کم میشود
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دستـم به دامـانت بـرایـم چـارهای کـن من جـز به دستانت به جایی دل نبستم اصلا خبر داری در این دوران غیبت از دوریت یـعـقـوبهای شهـر مُـردند عـاشـق نـبـودم حـیـف، اما مطـمـئـنـم اینجا کـسانی عاشقـت هـستـند برگـرد آقــا بــیــا تـا مـــردم دنــیــا بــدانــنــد نـامـوس مـردم را نـبـایـد بـا لـگـد زد بـیآبـروهـایـی کـه در روز دوشـنـبـه گـل را میان کوچـهها گـلـبرگ کردند مـادر که بـاشد زنـدگـی زیـباست امـا مـادر نـبـاشـد زنـدگـی مـعـنــا نــدارد مـادر به فکـر بچـههـایش هست حـتی وقـتی که زیر خـاک بـاشد در مـدیـنه
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
یک جهان روضه و یک چشم پُر از نم داری آه، آقـای غــریـبـم به دلـت غــم داری دردِ بی مادری ای کاش دوایی میداشت فـاطـمـیّـه شده و اشـک دمـادم داری صاحبِ مجلس روضه، غم مادر دیدی بر درِ خـانۀ خود، بـیـرق ماتـم داری دردِ دل کـن که نگـویـنـد غـریـبی آقـا بین این سینه زنان، مونس و مَحرَم داری دلِ یعقـوبیِ مادر ز فراقت خون است یوسف مصر بقا، قصد سفر هم داری؟ دل، حسینـیّۀ چشمان تو شد مـولا جان باز هـم وقت عـزا، یـاد مُـحـرّم داری گاه در کوچه و گه کرب وبلا میگریی داغ یک پهـلو و انگـشتـر خـاتم داری
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
این روزها نگاه تو از خون دل تر است گـویـا دلت حسیـنـیۀ اشک مـادر است شال عـزا دوبـاره نـشسته به دوش تو شالی که حیف، سوخته از آتش در است گـلـبـرگ های گـونۀ شبـنـم گـرفـتهات زخمی، شکسته، نیلی، چون یاس پرپر است ای وارث تـمـامـی غـمهـای اهـل بیت این روزها غریبی تو مثل حیدر است چـون دیـدهام تو را و سـلامت نـدادهام یا تو سلام کردهای و گوش من کر است مُردن میان روضه اگرچه سعادت است در روضههای فاطمیه باز بهتر است زیرا که اشک یک شبِ این فاطمیهها بـا گـریـۀ تـمـام مـحــرم بـرابـر اسـت حـالا بیا و روضه بخـوان آتـشـم بزن چشمم به نالۀ تو و یک وای مادر است یا رب کجا رواست زنی را کتک زنند وقتی که زن مقابل چشمان شوهر است
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بیتو هر جا میروم احساس غربت میکنم راه بر جایی ندارد هر چه همّت میکنم نامـۀ اعـمـال من حـال تو را بـد میکـند جمعهها بدجـور احساس خجالت میکنم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
گـدای اهل بـیـت تا به آسـتـانـه میرسد عطا و لطف هل اتی ز هر کرانه میرسد ولیِ عصر هر کجا همیشه شد گره گشا به سوی ما عنایتش به هر بهانه میرسد اگرچه بیلـیـاقـتـم، بـرای یـار زحـمـتم خوشم سلام هر سحر به آن یگانه میرسد به خاک غم نشستهام، چراکه پَر شکستهام مگر پرنده این چنین به آشیانه میرسد؟! شده امیـد من هـمه، نـوای یابن فـاطـمه به داد من همین نـوای عاشقانه میرسد رسیده وقت پا شدن، به هوش باش سینه زن به شهر ما دوباره خیر مادرانه میرسد فقط نه بیت هل اتی، به شعله سوخت از جفا تمام نار دوزخ از همین زبـانه میرسد بس است بهرِ گل همین، که خوب پرپرش کند به سمت صورتش که باد تازیانه میرسد به روی خاک مادری نشسته است ای خدا گمان کنم به سختی آخرش به خانه میرسد دلیل غـاضریه در وجـود فـاطمیه است بدون فـاطمیه کس به کـربـلا نـمـیرسد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
لطفی نما غلام به لب جان رسیده را بشنو فغان این دل در خون تپیده را چـشمی دگر بده صنما تا كه بنگـرم آن خـال گـوشـۀ لـب تو آرمـیـده را روح لطیف تو نفـس پـاك و حق تو در بند خود كشیده صفای سپـیده را صف بستهاند سرو و صنوبر به راه تو تا خـم كـنند پـیـش تو قـد كـشیـده را امشب بیا كه سینه پُراز شور عشق توست تا فـرش پـای تو بنـمایم دو دیـده را جانا... دلـم هـوای تو كرده تفـضّلی وقف تو كردهام دل از غم رمیده را پرده بكش ز چهره ببینم دمی تو را بر من نشان بـده وجـنـات نـدیـده را شد فاطمیه و دل ما مست فاطمه است بر ما عیان نما حـرم آن شهـیـده را اشك مرا بگـیـر و ببر نـزد فـاطـمه مرهـم گـذار زخم تـن قـد خـمیده را ما را ببر به علقمه یا اینكه خود بیا تشریـح كـن قـصۀ جـسـم دریـده را تیغ دو سر بكش ز نیام و بریز سر بستان تقاص خون سرِ سر بریده را
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
عـاقـبـت دردم دوا خـواهـد گـرفـت دامـنـت دست مـرا خـواهـد گـرفت هر شب "الـلهم عجل..." خـوانده ام روزی آخر این دعـا خواهد گرفت من اگـر مُــردم غــبــارم عــاقـبـت روی دامـان تو جـا خـواهـد گـرفت ای ز مـادر مـهـربـان تـر خـوبتـر کی دلـت از دست ما خواهد گرفت! چشمت این ایـام خون خواهد شد و قلبت از این روضهها خواهد گرفت تو اگر یک بار روضه خوان شوی روضـۀ ما تـازه پـا خـواهـد گـرفت روشن است از حال و روز مادرت زود بیـمـارت شـفـا خـواهـد گرفت بعـد از این هـمسایه راحت میشود حـیـدر از فـردا عـزا خواهد گرفت فـاطــمــیــه عـاقـبـت از دسـت تــو دست من یک کـربلا خواهد گرفت
: امتیاز
|
زبانحال امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت مادر
مـادری دارم به نـام بـانـوی روز الـست دست و بازوی خدا را اوست چون بازو و دست مادری دارم که شأنش در حدیث قدسی است او همان سرلوحۀ لوح و قلم بود از الست مادری دارم که هستی هست زیر چتر او در هدایت شیوهای دارد جهان را، چیره دست مادری دارم که با فـتح المبینِ کـوچهاش نقطۀ عطف دفاعش از علی پشت در است انقلاب فـاطمی دست عـلـی را بـاز کرد ورنه محکم ریسمانِ جهل را ابلیس بست بازوی زهرا شکست و دست مولا بسته شد شد از اینجا کوثرِ قرآن به عالم سرپرست کوچه را گفتم که سیلی نور چشمش را گرفت آنقدر گویم که حتی از حسن هم دیده بست آشنـاتـر از هـمـه بـا مـادرم، دیـوار شـد چادرش خاکی شد و رویش از آن دیوار خست گـوشواری که جـدّم هدیه بر او داده بود پیش من شد پاره پاره،لالۀ گوشش شکست بسکه اهل کذب تکذیبش نمودند ای دریغ تار و پود آرزوهای عـلی از هم گسست آنکه نور سجدهاش روشن تر از خورشید بود یک تنه جنگید با خفـاشهای شب پرست مادر من با چهـل نامرد جـنگـید آشکـار ای بنازم همتش را یک زن و این ناز شَست نور را با تارِ بیپروا چکار ای اهل درد؟! هـیـزم آوردند مـردم! مردم آتـش پرست مادری دارم که پشت در سپر شد بر علی سیـنۀ گـنجـینۀ اسـرار پشت در شکـست بیامان ضرب لگـد آمد به درب سوخته ضربهها از بسکه سنگین بود او از پا نشست مادرم از زیر در میخواند مولا را به خویش پایکوبان حمله ور بودند و مادر پای بست جـانشین وحـی، شد خـانه نـشین امّا نشد بعد پیغـمبر دمی دین خـدا بیسـرپرست خود تسلی میدهم خود را در این داغ بزرگ نالۀ مادر به گوش آید هنوز از دوردست
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
آقا سـلام، روضـۀ مـادر شروع شد باران اشک های مکـرر شروع شد تا ریشه های چـادر خـاکی مـادرت آتش گرفت،روضه معجر شروع شد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
با "محبّت" آمدی، صید کـمندم کردهای با هـمین ترفـند سـاده، پـایـبـندم کردهای بیبهاتر از همه هستم ولی با لطف خود در میان عـاشـقـانت ارجـمنـدم کردهای بـار سنگـین گـنـاهـانم ذلـیـلـم کرده بود با نگـاه رحـمت خود سربـلـندم کردهای در پـنـاه گـرم آغـوشت مرا جـا دادهای در پناه خود مصون از هر گزندم کردهای بیشتر از دیگران دارم صدایت میزنم بیشتر از دیگران چون دردمندم کردهای راستش این است آقاجان اگر میخواهیام چون مُحب مادرت بودم، پسندم کردهای تا قیامت روزیام از خوان زهرا میرسد شاکرت هستم که بر او مستمندم کردهای
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
در خانه کیست تا که مرا یاریام کند؟ با این هـمه گـنـاه و خـطا یـاریام کند وقـتـی سـرم مقـابـل بیـگـانـه خـم شده دیگر چگـونه قـبـله نـما یاریام کند؟!
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
هوای شهر بهاری ولی غم انگیز است بهـار اگر تو نبـاشی شبـیه پائـیز است دلـم هـوای تو کـرده چه میشـود آیـی ببین که کاسۀ صبرم ز غصه لبریز است قسم به عصمت زهرا کسی که در قلبش ولایت تو نـدارد فـقـیر و بیچـیز است بـه انـتـظـار قـدومـت مـسـافـر زهــرا ببین که جمعه به جمعه گدا سحر خیز است به عـالـمی نـفـروشم دمی ز حـالـم را که انتظار فرج قـیمتی ترین چیز است فقط تویی که زیارت نمودهای هر شب امام زادۀ نـازی که بیـن دهـلـیـز است یگـانـه مرهم یـاس شکـستـه سیـنـه بیا غـریب خـستـه دل و دلـبـر مدیـنه بـیا
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
پـای دعـایم با گـنـه زنجـیـر گـشتـه «آقا بیا» هایم چه بـیتـاثـیر گـشتـه من خواب دیـدم مـاه پشت ابر مانده خوابم به هجر روی تو تعبیر گشته هر جمعه که خورشید در حال غروب است در چشم من غمگینترین تصویر گشته لیلای من کم کم تو را افسانه خوانند مجنون به راه عشق تو تحقیر گشته آقا بیـا تا عـشق رنگ و بو بگـیـرد دنیا بـدون روی تو دلـگـیـر گـشتـه از نـوجـوانی انتـظارت را کـشیـدم حالا دگر چـشم انتظارت پیـر گشته ترسم که من هم با غم هجرت بمیرم از بس که در امر فرج تاخیر گشته امـروز دنیـا در پـی مـوعـود بـاشد شکر خـدا عشق تو عـالمگـیر گشته بـایـد بـیـایـی تا بـگــیـری انـتــقــامِ آن سورهای که با لگـد تفسیر گشته آقـا الـهـی بـشکـند دست کـسـی کـه در کوچهها با مـادرت درگیر گشته
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
حال و احوال دلم بدجور طوفانی شده غیبت جان کاه تو آقا چه طولانی شده میرسد فصل بهار و ای بهـار من بیا از غـم دوری تو این دیده بارانی شده این گدای روزهای جمعهات یابن الحسن خـانۀ امیّـدهـایش رو به ویـرانـی شده فاطمیه میرسد بانگ عزا سر میدهند نوکرت را یک نگاهی کن پریشانی شده روضههای مادر و میخ در و چند بیحیا حال و احوال دلم بدجور طوفانی شده
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دلهـا شده دوبـاره پـريـشان مـادرت آقا بيـا به مجـلـس ما جـان مـادرت روزیِّ فــاطـمـيـۀ مـا را زيـاد كـن دست شماست سفرۀ احسان مادرت در فاطميه بيعت خود تازه مي كنيم تا كه شـويـم بـاز مـسلـمان مـادرت تصديق مي كنيم كه تطهيرمان كني شايد شـويم سـائل و مهـمان مادرت وقـتـي برای آمـدنت كـم گـذاشـتـيـم گـشتـيم شـيعـيـان پـشيـمان مـادرت اي مرد انتقام كتك خورد ه ها ببـين افـتاده است پشت در خـانه مـادرت آبـادتـر شـدند حـرم هـاي اهـل بـيت غير از مـزار خـاكي پنهان مادرت
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه با امام زمان عج الله تعالی فرجه
امـسـال هـم نـوکـر حـسـابـم کـردی آقا بـد بــودم امّـا انــتــخــابــم کــردی آقـا در مـجـلـس روضـه مرا هـم راه دادی یک بـار دیـگـر مـسـتـجـابـم کردی آقا اصلاً نگفتی که برو، برگرد، جا نیست آه از خـجـالـت خـیـسِ آبــم کـردی آقـا کـوهِ گـنــاهــم را تو نـادیــده گـرفـتــی با لطف خـود غــرق ثـوابـم کـردی آقا مـثـل هـمـیـشـه آبــرویــم را خـریــدی پـیـش هـمـه عـالــی جـنـابـم کـردی آقا از اولش کــارِ تــو ذرّه پــروری بــود در آخــرش هــم آفـتــابــم کــردی آقــا بالِ فـرشـتـه فـرشِ راهِ عـرشـی ام شد تا «خـادم الـزّهـرا» خطابـم کردی آقا زهرا نوشت و پای آن را مُهـر کردی بـا ایـن قـبـالـه کـامـیـابــم کــردی آقــا یک «آه مــادر» گـفـتی و آتش گـرفتم از مـیـخ در گـفـتـی کـبـابــم کردی آقا
: امتیاز
|